شرح کامل نبرد کوروش و ماساژت ها به روایت هرودت
ارگاش مازندرانی | يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۲۴ ب.ظ

هرودت روایت نبرد کوروش و ماساژت ها این طور بیان کرده است ...پس از اینکه این ملت (بابلی ها)تحت حکومت کوروش درامد شاه خواست ماساژت ها را مطیع کند مردم مزبور پرجمعیت و سلحشورند مساکن انها در طرف شرقی ماورا اراکس در مقابل ایس دن هاست بعضی این مردم را سکایی می دانند گویند که اراکس از رود ایستر یا دانوب بزرگتر است برخى آنرا کوچکتر میدانند. در آراکس، چنانکه گویند، جزایرى است زیاد. قوت اهالى آن از
ریشه درختان است و در زمستان از میوه بعض آنها، توضیح آنکه در تابستان این میوهها را جمع
کرده آذوقه زمستان تهیه مىکنند.
گویند، که اهالى درختان دیگرى نیز یافتهاند، که میوه آنها را جمع کرده در آتش میاندازند و از
بوى آن مست میشوند، چنانکه یونانیها از شراب مست میگردند.
هرقدر بیشتر از میوه مذکور در آتش اندازند بیشتر این اثر را میبخشد رود اراکس از زمین ماتیانیان جاری است رود گیندس هم
در اینجا مردمانى هستند، که قوتشان ماهى خام و لباسشان از پوست شیر ماهى است.
که کوروش آب آنرا به 360 نهر انداخت و چهل مصب دارد از همین جا جریان میابد در اینجا مردمانى هستند، که قوتشان ماهى خام و لباسشان از پوست شیر ماهى است.
یکى از شعب آراکس در جلگه ها جارى است و بدریاى کسپین .مقصود دریاى خزر است میریزد این دریای جدایی است هیچ کدام از دریاها اتصال نمىیابد، چه دریائى، که یونانیها در آن کشتىرانى میکنند و دریائى، که ماوراء ستونهاى هرکول است و دریای اریتره فی الواقع یک دریا هستند امام دریای کاسپین دریای دیگری هست طول آن را کشتىهاى پاروئى در پانزده روز مىپیمایند و عریضترین جاى آن را همان
کشتی ها در هشت روز. از طرف غرب، این دریا تا کوههاى قفقاز، که بزرگتر و بلندترین کوهها امتداد مى یابد. در کوههاى قفقاز مردمان زیاد سکنى دارند و قوت آنها از درختهاى
جنگلى است. گویند بعض درختان برگهاى عجیب دارد. این برگها را سائیده و با آب مخلوط
کرده با آن بر لباسهاى خود نقوشى مىکشند. این نقشها زایل نمىشود، مگر آنکه خود پشم، که
لباس را از آن بافتهاند، مندرس شده از میان برود. مردان این مردمان با زنانشان مانند حیوانات
آشکارا نزدیکى میکنند.ز طرف مشرق دریاى کسپین جلگه هائى بدان واقع است و قسمت
بزرگ این جلگه ها مساکن مردمى است، که کوروش قصد آنها را کرد و به ماساژت معروفند جهات
قشون کشى کوروش متعدد بود.
اولا او از حیث نژاد خود را وجودى برتر از بشر میدانست و دیگر، قصد هر ملتى را، که کرده بود،
کسى نتوانسته بود، از عهده او برآید. ملکه ماساژتها در آن زمان بیوه پادشاه سابق آنها بود به او ملکه تومیریس می نامیدند وروش خواست او را ازدواج کند، ولى ملکه فهمید، که کوروش طالب خود او نیست، بلکه
خواهان مملکت او است و جواب رد داد. پس از آن کوروش با قشون خود تا رود آراکس براند.
بعد پلى روى رود مزبور ساخت و بر کشتىها برجهائى گذارد، که پر از مردان جنگى بود. وقتى
که کوروش مشغول این کارها بود تومیریس سفیری نزد او فرستاد تا این پیغام برساند ...پیام بدین شرح بود ..شاه مادیها، رها کن کارهائى، که
میکنى، چه تو نمیدانى نتیجه این کارها چه خواهد بود. اکتفا کن به آن چه دارى و بگذار ما هم در
مملکت خود سلطنت کنیم، ولى، اگر نخواهى این نصایح مرا بپذیرى و راحت نشینى یعنى
خواهى، که دست و پنجه با ماساژتها نرم کنی، بفرما و بیهوده براى اتّصال دو ساحل رود رنج
مبر. ما بمسافت سه روز راه از ساحل دور میشویم و تو میتوانى بطرف مملکت ما بگذرى. اگر
یعنى بمسافت ) « ترجیح دادى، که ما بمملکت تو عبور کنیم، همان کار کن، که ما تکلیف مىکنیم
سه روز راه از ساحل دور شود). پس از رسیدن این پیغام کوروش مجلس مشورتى از بزرگان
پارس بیاراست و پرسید، چه باید کرد. همه متفقا گفتند، که بهتر است ما دور شویم و ملکه
ماساژتها با لشکرش باین طرف بگذرد کرزوس، پادشاه سابق لیدیه، که جزو ملتزمین کوروش بود، این رأى را نپسندید و فکر خود را چنین بیان کرد..
شاها، چون خدا مرا مطیع تو کرده، از ابتداء من بتو وعده داده ام، که هرگونه بلیه
را از خانواده تو دور کنم. بدبختىهائى، که نصیب من شد، براى من درس عبرت است. اگر تو
خود را جاویدان میدانى و در باب قشون خود نیز چنین عقیده دارى، در این صورت بهتر است،
که من چیزى نگویم، ولى اگر قائلى، باینکه تو بشرى و سپاهیان تو نیز بشرند، قبل از هر چیز بدان،
که کارهاى انسان مانند چرخ است و چرخ اجازه نمیدهد، که انسان الى الابد سعادتمند باشد. پس
از این مقدمه راجع باین مسئله، که موضوع شور است، عقیده من برخلاف عقیده پارسىها است.
اگر ما اجازه دهیم، که ماساژتها بطرف ما بگذرند، این خطر براى تو حاصل است: در صورت
شکست، تمام مملکت را از دست خواهى داد، چه، اگر فاتح شدند، دیگر برنگردند و بسایر
قسمتهاى مملکت تو دست اندازند، اما در صورت فتح، تو چندان بر آنها برترى نخواهى داشت،
که از رود عبور کرده دشمن را در همه جا تعقیب کنى، ولى خواهى خواست، که چنان کنى زیرا بر خود هموار نخواهی کرد که بگویند کورش و پسرش کمبوجیه از زنی شکست خورده دست از مملکت او بازداشت نابراین من عقیده دارم، که از
رود بگذریم و، بقدریکه ماساژتها عقب مىنشینند، پیش رویم، بعد سعى کنیم، که آنها را
شکست دهیم. بقدرى که من میدانم، ماساژتها لذایذ زندگانى پارسىها را نچشیدهاند و از
تعیشات آنها اطلاعى ندارند. بنابراین عقیده دارم، که بفرمائى حشم را سر ببرند و شرابهاى خوب
تهیه کنند. پس از آن از سپاهیان آنهائى را، که بکار جنگ نیایند، در اردو گذاشته با قشون کارى
بطرف ساحل رود برگردى من تصور میکنم، که ماساژتها، همینکه به اردو رسیدند و آن همه
مأکولات و مشروبات خوب یافتند، جنگ را فراموش کرده بخوردن و آشامیدن بپردازند و ما در
این صورت میتوانیم کارهاى بزرگ انجام دهیم کوروش رای کرزوس را پذیرفت به ملکه ماساژتها پیغام داد، که او عقب بنشیند، چه کوروش
میخواهد به مملکت او بگذرد. پس از آن کوروش کرزوس را به کمبوجیه پسر خود، که در صورت
کشتهشدن کوروش مىبایست جانشین شاه شود، سپرده تاکید کرد، که او را همیشه محترم بدارد.
پس از این توصیه، کمبوجیه و کرزوس را به پارس فرستاد و خود با لشکرش بآن طرف آراکس
بگذشت. در ماوراء سیحون کوروش شب در خواب دید، که پسر ارشد هیستاسپ در دو شانه هاش پرهائى دارد، که با یکى آسیا را پوشیده و با دیگرى اروپا را.
هیستاسپ پسر ارسام هخامنشى بود و پسر او را داریوش مىنامیدند. داریوش، چون به سن بیست
سالگى نرسیده بود و بکار جنگ نمیآمد، در پارس مانده بود. کوروش بیدار شد و پس از تفکر،
چون خواب را با معنی دید، هیستاسپ را در خلوت طلبیده بدو گفت: هیستاسپ، پسر تو بر ضد
من کنکاشى دارد، من ثابت میکنم، که این اطلاع من صحیح است.
خدا میخواهد مرا حفظ کند، این است، که مرا آگاه میدارد. من امشب در خواب دیدم، که پسر تو
دو پر دارد، با یکى بآسیا و با دیگرى باروپا سایه افکنده. این خواب معنائى ندارد، جز اینکه پسرتو بر ضد من است سعى کن، که پسرت را، پس از اینکه من از فتح این مملکت
فارغ شده بخانه مراجعت کردم، بمحاکمه جلب کنى. کوروش چنین گفت، زیرا پنداشت، که
داریوش بر ضد او است، ولى مقصود خدا از خواب مزبور این بود، که کوروش در این مملکت
خواهد مرد و سلطنت او نصیب داریوش خواهد گردید هیستاسپ در جواب کوروش گفت شاها، زاده مباد آن پارسى، که بر ضد تو باشد و، اگر
چنین شخصى زاده، بهتر است که بىدرنگ بمیرد. سوء قصد بر ضد کسى، که پارس را از اطاعت
دیگران رهانیده و آقاى تمام ملل کرده؟ اگر تعبیر خواب تو این است، که پسر جوان من میخواهد
بر تو قیام کند، من او را باختیار تو میگذارم، تا آنچه خواهى با او بکنى
چنین گفت هیستاسپ و بعد، از آراکس عبور کرده بطرف پارس رفت، تا پسر خود را براى ترضیه
خاطر کوروش توقیف کند. در این احوال کوروش از رود آراکس بمسافت هشت روز پیش رفت
و موافق عقیده کرزوس رفتار کرده با قشون کارآمد خود بطرف آراکس عقب نشست و سپاهیان
بىکاره را در محل بگذاشت. پس از آن ثلث قشون ماساژتها باردوى پارسىها حمله برده با
سپاهیان جنگى جنگیدند و اینها مقاومت کرده کشته شدند. بعد همینکه ماساژتها ماکولات و
مشروبات را دیدند، چنانکه عادت آنها بود، پس از فتح بسور پرداخته زیاد خوردند و آشامیدند.
در این حال خواب بر آنها مستولى شد و پارسىها، که عقب نشسته و مراقب احوال بودند، همینکه
ماساژتها را در خواب دیدند، بر آنها تاختند بر آنها تاختند و عدهاى را کشته اکثر ماساژتها را با رئیس آنها، که پسر ملکه بود و سپارگاپی سس نام داشت اسیر کردند وقتی ملکه از انچه به سر لشکر او اومده بود اگاه شد سفیری نزد کوروش با این پیغام فرستاد ...اى کوروش، که از خونخوارى
سیر نمىشوى، بر خود مبال، که بواسطه ثمر انگور مزورانه پسر مرا اسیر کرده اى، مغرور مشو، که
بدین وسیله بر او دست یافتهاى، چه اینکار در دشت نبرد و از راه مردانگى نبوده.
حالا پند مرا گوش کن، زیرا صلاح تو را میگویم، پسر مرا پس ده و از مملکت ما بیرون رو،
بى اینکه مجازات بینى. اگر چنین نکنى، در ازاى جسارتى؛ که نسبت بثلث قشون من کرده اى،قسم
میخورم به آفتاب، خداوند ماساژتها، که تو را از
.خونخوارى سیر کنم، اگرچه تو سیر نمیشوى ...کوروش به این پیغام ملکه توجهی نکرد پسر ملکه چون از مستی به خود اومد و بر انچه واقع شده بود اگاهی یافت از کوروش تمنا کرد اور ا از غل و زنجیر رها سازند و همین که ازاد شد فورا خود را کشت چنین بود مرگ سپارگاپی سس..تومیریس چون کوروش نصیحتش را نپذیرفته بود او تمام قوای خود را جمع کرد و به کوروش حمله کرد گمان میکنم این نبرد سخت ترین نبردی بود که بین بربرها رویداده بود چنانکه شنیده ام شرح جنگ بدین شرح بوده است ..در ابتداء طرفین از دور بیکدیگر تیر انداختند، بعد،
وقتى که تیرهاى طرفین تمام شد، از نزدیک با نیزه و شمشیر جنگ کردند. هر دو طرف
مدید پا فشردند و کسى رو بفرار نگذاشت، بالاخره ماساژتها فاتح شدند، چه قسمت بزرگ
لشکر پارس در دشت نبرد معدوم و کوروش هم کشته شد مدت سلطنت کوروش بیست هشت سال بود تومىریس امر کرد، خیکى را پر از خون آدم کردند، بعد نعش کوروش را یافته سر او را در
خیک انداخت و استهزاء کرده چنین گفت
راه تزویر مصیبتى براى من تهیه کردى و پسر مرا از من گرفتى. چنانکه بتو گفته بودم، حالا تو را از خونخواری سیر میکنم ...راجع به فوت کوروش حکایات زیاد است روایتی که من ذکر کردم به حقیقت نزدیکتر بود .
منبع: هرودت.کتاب یک.بند 210-214